کد مطلب:314017 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

نجات از خطر قطعی مرگ به واسطه ی توسل به علم پیر علم
حجةالاسلام و المسلمین جناب آقای شیخ محمدرضا خورشیدی درباره ی توسل به پیر علم چنین نقل می كند:

شخص موثق و مورد اطمینانی نقل می كرد: در اثر ارادت قلبی به قمر بنی هاشم علیه السلام، خیلی از اوقات، از هر كجا كه باشم صدا می زنم یا علم پیر علم، دریاب درمانده مكن! حتی گاهی در كنار ضریح حضرت فاطمه ی معصومه علیهاالسلام «كه جان عالم و آدم به فدایش» عرض می كنم: بی بی جان، معذرت می خواهم ولی از همین كنار تو عمویت را صدا می زنم «یعنی ابوالفضل را» و می دانم ناراحت نشده بلكه خوشحال می شوید.

شخص مزبور تعریف می كرد: تقریبا دو سال پیش، یعنی سال 1374 شمسی، بعضی افراد كه در لباس دوست بودند در اثر اغوای شیاطین موجبات ناراحتی و دردسر برای من فراهم نمودند، به حدی كه گاهی حال درس خواندن و تفكر را از من سلب می نمودند ولی من صبر می نمودم. حتی دوبار برای رفع كدورت پیش قدم شده به خانه ی آنها رفتم، متأسفانه از حسن نیت من سوءاستفاده كرده، دفعه ی دومی كه به خانه اش رفتم شروع به دعوا و نزاع مجدد نمود، و نصیحت حقیر نیز فایده ای نداشت بین دو محذور گرفتار شده بودم: از یك طرف، اگر می خواستم از حق خود دفاع كنم آتش نزاع شعله ورتر می شد و از طرف دیگر، انتظار این جسارت و پرخاش بیهوده و ناهنجار را هم نداشتم. در این اثنا ناگهان ضربان قلبم زیاد شد و برای سلامتی خود احساس خطر كردم. قرآن بغلی را، كه بحمدالله همواره در جیب دارم، به طوری كه طرف مقابل متوجه نشود برای رفع خطر روی قلبم گذاشتم ولی پس از چند دقیقه هنوز احساس خطر می كردم و ایشان هم یكسره مشغول هتاكی و جسارت بود!!

بالاخره برای حفظ آبرو و هم حفظ سلامتی از آن خانه بیرون آمده به طرف منزل خود حركت كردم.

در راه با زحمت زیاد پاهای خود را روی زمین می كشیدم و از میان كوچه ها عبور می كردم، به مسجد گذر جدا در كوچه ی عشقعلی كه رسیدم دیدم نفس به سختی از سینه ام



[ صفحه 398]



بیرون می آید و احتمال وقوع سكته نزدیك به صددرصد است. با خود گفتم: خوب است بدنم را به قصد شفا و نجات از خطر، به دیوار این مسجد كه سالیانی محل تدریس علوم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم توسط استاد گرانقدرم آیةالله حاج شیخ محمدعلی مدرس افغانی (رحمه الله) بود بمالم. لذا بدنم را به دیوار این مسجد مالیدم ولی هنوز احساس خطر می كردم، پس از چند قدم كه به سختی طی می شد ناخودآگاه به یاد علمدار كربلا و علم پیر علم افتادم، عرض كردم: یا علم پیر علم! دریاب درمانده مكن، نجاتم بده، یك گوسفند در هفتم محرم در پای علم شما قربانی می كنم.



[ صفحه 399]



ناقل ادامه می دهد: به خود ابوالفضل العباس علیه السلام قسم، همین كه سر كوچه ی عشقعلی در اول خیابان چهارمردان «یعنی به فاصله ی صد متر تقریبا از محل توسل به قمر بنی هاشم علیه السلام - علم پیر علم» رسیدم كه تاكسی بگیرم، یك دفعه به خود آمدم متوجه شدم نه تنها ضربان قلب طبیعی شده و هیچ احساس خطر نمی كنم، بلكه خیلی شادابتر از قبل هم هستم. چندی بعد نیز از بركت عنایات قمر بنی هاشم علیه السلام، كار طرف مقابل به رسوایی كشید.

امیدوارم علمدار كربلا همه ی مظلومین عالم را از دست اشرار نجات داده، آرزومندان زیارتش را به فیض آستان بوسی خود در كنار نهر علقمه موفق نماید.

در خاتمه، توفیقات روزافزون زبان گویای ولایت نویسنده ی توانای دریای بیكران علوم اهل بیت علیهم السلام، حضرت حجةالاسلام و المسلمین جناب حاج شیخ علی ربانی خلخالی حفظه الله را در پناه كریمه ی اهل بیت حضرت فاطمه ی معصومه علیهاالسلام، از خداوند عالم مسئلت دارم. بمنه و كرمه.

بنده ی بندگان شاه ولایت محمدرضا خورشیدی

جامه ای دوخته خیاط ازل بر بدنش



آمد آن ماه كه خوانند مه انجمنش

جلوه گر نور خدا از رخ پرتوفكنش



آیت صولت و مردانگی و شرم و وقار

روشن از چهره ی تابنده و وجه حسنش



ز جوانمردی و سقایی و پرچمداری

جامه ای دوخته خیاط ازل بر بدنش



آنكه آثار حیا جلوه گر از هر نگهش

وانكه الفاظ ادب تعبیه در هر سخنش



میوه ی باغ ولایت به سخن لب چو گشود

خم فلك گشت كه تا بوسه زند بر دهنش





[ صفحه 400]





كوكب صبح جوانیش نتابیده هنوز

كه شد از خار اجل چاك چو گل پیرهنش



آن چنان تاخت به میدان شهادت كه فلك

آفرین گفت بر آن بازوی شكرشكنش



همچو پروانه ی دلباخته از شوق وصال

آن چنان سوخت كه شد بی خبر از خویشتنش



خواست دستش كه رسد زود به دامان وصال

شد جدا زودتر از سایر اعضای تنش



كوته از دامنت ای شاه مكن دست «رسا»

از كرم پاك كن از چهره غبار محنش [1] .




[1] سروده ي ملك الشعرا مرحوم دكتر قاسم رسا.